مدح و مرثیۀ حضرت ام البنین سلاماللهعلیها
شجاع و با ادب میخواست این زن بهترین باشد علی میخواست بانویش همان اُمُّ البنین باشد همان اُمُّ البنینی که جواهر سازِ تاریخ است برایِ زینتِ دستِ خـدا مثلِ نگیـن باشد علی در فکرِ فردا بود در فکرِ مباداها و قسمت بوده این: اُمُّ البنین، مردآفرین باشد خدیجه وار آرامش دهد پیغمبرِ خود را قــرارِ بیقـراریِ امیرالمـؤمـنیـن باشـد علی را دوست میدارد به زهرا عشق میوَرزد و باید خانۀ مولا برایش دِلـنـشیـن باشد ادب دارد خودش را فاطمه دیگر نمیخواند از این بانو نباید انتظاری غیر از این باشد ازاین بانو که هرلحظه به عبّاسِ خودش میگفت حسینِ فاطمه از نسلِ ختمُ المُرسلین باشد به او هَرگز برادر نه بگو آقا بگو مولا همیشه دست بر سینه، نگاهت بر زمین باشد و شاید مادرش روزی تو را فرزندِ خود خواند اگر جسمت کنارِ علقمه قطعُ الیمین باشد ببینی مادری قامت کمان آغوش وا کرده اگرچه از خجالت چشمهایت شرمگین باشد تو پایِ گریههای مادرش زهرا، بمان شاید که زهرا دستگیرت لحظههایِ واپسین باشد بیا فردایِ محشر پیشِ زهرا روسپیدم کن فدایِ قدّ و بالایت شود اُمُّ البـنین، باشد؟ ادب را شیر داد و شیرمردش را ادب داد و ادب یادِ عرب داد و از این پس نقطه چین باشد |